بدعت عمر بن خطاب در قبول سه طلاقه در یک مجلس
(اثبات از صحیح مسلم و آیه قرآن)
در توضيح عنوان فوق بايد گفت كه اگر مردى زنش را طلاق رجعى دهد (يعنى طلاقى كه بتواند در زمان عده بدون عقد به او رجوع كند) و در عده رجوع كند و مجددا طلاق دهد و باز هم رجوع كند و براى بار سوم طلاق دهد، ديگر حق رجوع ندارد و اگر بخواهد با آن زن زندگى كند بايد كس ديگرى با او ازدواج كند و آن دومى او را طلاق دهد كه در اين صورت شوهر اول میتواند پس از پايان عده او را به عقد خود در آورد.
از نظر فقه شيعه -كه از قرآن و سنت فهميده میشود (واينجا جاى بحث آن نيست)- سه طلاق مزبور بايد جدا از هم باشد و نمیتوان زنى را در يك مجلس سه طلاقه كرد كه در آن صورت فقط يك طلاق به حساب میآيد.
1- اثبات بدعت بودن کار عمر بن خطاب از صحیح مسلم
طبق روایت صحیح مسلم ؛ عمر بن خطاب خطاب بر خلاف پیامبر (ص) و ابوبکر این بدعت را ایجاد کرد.
عن ابن عباس قال: كان الطلاق على عهد رسول اللّه و أبي بكر وسنتين من خلافة عمر طلاق الثلاث واحدة فقال عمر بن الخطاب: إنّ الناس قد استعجلوا في امر قد كانت لهم فيه اناة فلو امضيناه عليهم فامضاه عليهم
طلاق در زمان رسول خدا و ابوبكر و دو سال از خلافت عمر سه طلاق در يك مجلس يك طلاق به حساب می آمد و چون عمر ديد كه مردم در اين امر تعجيل دارند اجازه داد كه سه طلاق در يك مجلس همان سه طلاق باشد.
(صحيح مسلم، ج 2، ص 1099، كتاب الطلاق، باب طلاق الثلاث، ح 17 - 15.سنن أبي داود، ج 2، ص 261، كتاب الطلاق، باب نسخ المراجعه بعد التطليقات الثلاث، ح 2199 و 2200.سنن نسائى، ج 6، ص 145، كتاب الطلاق، باب 8، ح 3403.)
چنانچه ملاحظه می فرمایيد علت امضاى عمر و حكم به غير سنت دادن به خاطر تعجيل مردم بود!!!!!
آيا تعجيل مردم میتواند باعث تغيير حكم خدا و پیامبر (ص) شود؟؟؟
2- اثبات بدعت بودن کار عمر بن خطاب از قرآن
أخبر رسول اللّه عن رجل طلق امرأته ثلاث تطليقات جميعا فقام غضبانا ثمّ قال: أ يلعب بكتاب اللّه وأنا بين أظهركم. حتى قام رجل وقال: يا رسول اللّه ألا أقتله؟
به رسول خدا خبر دادند كه مردى زنش را در يك مجلس سه طلاقه كرد. حضرت با خشم برخاست. آنگاه فرمود: آيا با كتاب خدا بازى میشود در حالى كه هنوز من در ميان شما هستم!؟ تا آنجا كه مردى برخاست و گفت: آيا او را نكشم؟
(سنن نسائى، ج 6، ص 142، كتاب الطلاق، باب 6، ح 3398.)
بنگريد كه چگونه رسول خدا از آنچه كه عمر آن را امضاء كرد عصبانى شده و آن را بازى با كتاب خدا میداند؛ چه آنكه در قرآن آمده است:
الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَاِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِاِحْسانٍ (بقره/229)
يعنى طلاق (رجعى) دو بار است (كه در هر دو بار میتوان رجوع كرد و مرد وظيفه دارد كه) يا به معروف و نيكى (همسرش را) نگه دارد يا با خوبى و خوشى (و نه با دعوا و...) او را طلاق دهد
پس بايد مطابق آيه فوق ، طلاق ها جدا از هم باشد تا گفته شود «دو بار» طلاق داد .
در آيه بعد آمده است كه:
فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ تَحِلُّ لَهُ مِن بَعْدُ حَتَّىَ تَنكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ (بقره/230)
اگر بار سوم او را طلاق داد ديگر آن زن بر او حلال نيست مگر آنكه با مرد ديگرى ازدواج كند.
پس بايد مطابق آيه های فوق هر 3 طلاق باید جدا از هم باشد تا گفته شود «3 بار» طلاق داد و اینکه یک نفر در یک مجلس به همسرش بگوید تو را 3 طلاقه کردم به معنای 3 بار طلاق داد نیست!
چنانچه ملاحظه میرماييد قرآن به صراحت كيفيت طلاق رجعى را و اينكه سه طلاق جدا از هم بايد باشد بيان كرده و حديث نبوى مذكور در سنن نسائى كه گذشت ، اشاره به همين آيات دارد، و لذا می بينيم كه هم در زمان رسول خدا و هم در زمان ابوبكر و هم دو سال از خلافت عمر به همان دستور عمل میشد.
آيا باز هم براى كسى شبه هاى میماند كه امضاى عمر بدعتى ديگر در دين بود كه بيش از هزار سال مردم سنت رسول خدا، و مهمتر از آن كتاب خدا، را در اين امر كنار زدند و به خاطر جهلشان از حكم خدا -كه مقصر اصلى در اين جهالت، علما و فقهاى عامه میباشند- به سنت عمر (و در حقيقت بدعت او) عمل می كردند تا آنكه اخيرا قول فقهاى اربعه خود را كنار زده و از نظرات فقهاى شيعه -كه همان اسلام ناب و خالص است- پيروى كردند. گر چه براى خود دلايل ديگرى ذكر كردند!
نتیجه :
سنی های عزیز ، شما «اهل سنت عمر» هستین نه «اهل سنت پیامبر (ص)»